روز ای اول
من اولش خیلی استرس داشتم که نکنه مشکلی باشه و من نفهمم با هر گریه ت منم گریه می کردم و ترس همه ی وجودم می گرفت و کیمیا هم سریع تو اینترنت سرچ می کرد و بهم ثابت می کرد استرسم الکیه شب اول تو بیمارستان همه تا آخر شب باهامون بودن و تو هم همش خواب بودی و آخر شب رفتن و من و مامان جون موندیم نصف شب یهو شروع کردی به گریه و نمی تونستیم آرومت کنیم از طرفی ادرار هم به نظرم کم داشتی ، آخه دکتر گفته بود حداقل 6 بار در روز باید ادرار داشته باشی منم به مامان اصرار کردم بره پرستار صدا کنه پرستارا همه خواب بودن یکی اومد با مهربونی معاینه م کرد که ببینم شیر دارم یا نه وقتی دید شیرم زیاده گفت باید به نوزاد 24 ساعت وق...
نویسنده :
محبوبه
16:15