رادینرادین، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 30 روز سن داره

آقا رادین نفس مامان و بابا

روز ای اول

من اولش خیلی استرس داشتم که نکنه مشکلی باشه و من نفهمم  با هر گریه ت منم گریه می کردم و ترس همه ی وجودم می گرفت و کیمیا هم سریع تو اینترنت سرچ می کرد و بهم ثابت می کرد استرسم الکیه شب اول تو بیمارستان همه تا آخر شب باهامون بودن و تو هم همش خواب بودی و آخر شب رفتن و من و مامان جون موندیم نصف شب یهو شروع کردی به گریه و نمی تونستیم آرومت کنیم  از طرفی ادرار هم به نظرم کم داشتی ، آخه دکتر گفته بود حداقل 6 بار در روز باید ادرار داشته باشی منم به مامان اصرار کردم بره پرستار صدا کنه پرستارا همه خواب بودن یکی اومد با مهربونی معاینه م کرد که ببینم شیر دارم یا نه وقتی دید شیرم زیاده گفت باید به نوزاد 24 ساعت وق...
30 آذر 1393

اولین عکسهات

پسر گلم اینم اولین عکست چند دقیقه بعد تولد که بردنت بابایی و بقیه ببیننت قربونت بشم من  فک کنم یه کوچولو دیر به دنیا اومدی آخه پوست بدنت آبش کم شده بود و چروک شده بود صورتتم خیلی ورم داشت از همون اولش دو تا دستات تو دهنت بود و گشنه بودی :*   اینم چند ساعت بعد تولد که بعد چکاپ آوردنت توی اتاق          اینم روز بعد که آمدیم خونه و واسه اولین بار بردیم شستیمت و خوابیدی     ...
30 آذر 1393

روزهای قبل تولدت

خوب مامانی واست گفته بودم که مامان جون و بابا جون و خاله و کیمیا واسه تولدت اومده بودن پیشمون و همه منتظر یه نشونه ی زایمان بودیم ولی اصلا هیچ خبری نبود هیچ علائم خاصی نداشتم  از روزی که بابا جون اینا اومدن هر شب می رفتیم پارک و پیاده روی می کردیم بابا و بابا جون نوبتی باهام ميومدن خسته که می شدن جاشون رو عوض می کردن  ولی من به شوق اومدن تو خستگی نداشتم تا اینکه منو به زور می بردن خونه روز سه شنبه که جواب سونو رو بردم و رفتم واسه چکاپ پیش دکترم گفت ای بابا مثل اینکه پسرت قصد اومدن نداره معاینه کرد گفت دهانه ی رحمت نرم شده ولی اگه تا شنبه زایمان نکردی بیا تصمیم نهایی رو بگیریم و بستری بشی منم کلی استرس ...
26 آذر 1393

بازگشت دوباره با رادین جونم

سلااااااااام عزیز دلم سلا عشقم سلام گل پسر خوشگلم مامانی دوباره بعد تقریبا 4 ماه و نیم اومده تا واست از روزایی که با تو گذرونده و می خواد بگذرونه بنویسه نمی دونی چقدررررررر دوستت داریم و از بودن با تو لذت می بریم می خوام شروع کنم همه چیز رو از روزی که واست ننوشتم تعریف کنم فقط شاید چند روز طول بکشه آخه بعضی روزا وقت سر خاروندن هم بهم نمی دی     26 آذر1393 ...
26 آذر 1393
1